سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باز باران

گفت ای دیوانه لیلایت منم

 

                

یک شبی مجنون نمازش را شکست ....

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست.

آن شب عشق مست مستش کرده بود...

فارغ از جام شرابش کرده بود...

گفت: یا رب از چه خوارم کرده ای؟...بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

خسته ام زین عشق ، دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم ...این تو و لیلای تو من، نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگت پنهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی

            من کنارت بودم و نشناختی............

                 نمایش تصویر در وضیعت عادی