سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باز باران

سلام

  ((دع ا ))

یک نفر دلش شکسته بود

 توی ایستگاه اجابت دعا نشسته بود منتظر،

ولی دعای او دیر کرده بود، او خبر نداشت که دعای کوچکش توی چهارراه آسمان ،

پشت یک چراغ قرمز شلوغ گیر کرده بود...

او نشت و باز هم نشت ، روزها یکی یکی از کنار او گذشت

روی هیچ چیز و در هیچ جا از دعای او اثر نبود،هیچ کس از مسیر رفت و آمد دعای او با خبر نبود..

با خودش فکر کرد پس دعای من کجاست ؟ او چرا نمی رسد؟شاید این دعا راه را اشتباه رفته است!!

پس بلند شد، رفت تا به آن دعا راه را نشان دهد ،رفت تا که پیش از آمدن برای او دست دوستی نشان دهد

رفت، پس چراغ راه آسمان سبز شد، رفت و با صدای رفتنش کوچه های خاکی زمین،

جاده های کهکشان سبز شد .......او از این طرف دعا از آن طرف..

در میان راه با هم آن دو روبرو شدند ، دست توی دست هم گذاشتند و گرم گفت و گو شدند

برف ها کم کم آب می شود ، شب ذره ذره آفتاب می شود

 و دعای هر کسی رفته رفته توی راه مستجاب می شود.......

 

                                                    نمایش تصویر در وضیعت عادی